اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد ، اگر به حجله آشنایی ، برخوردی وعده ای به تو گفتند ، کبوترت در حسرت پرکشیدن پر پر زد ! تو حرفشان راباورنکن ! تمام این سالها کنارمن بودی ! کنار دلتنگی دفاترم ! درگلدان چینی

ماده پروازم  ولی بالهایم شکسته ولی چونکه میدانم مقصدم پیش معشوق است چنان پر میکشم گویی که بال و پر نمیخواهم

همه چیز زود شروع شد
عاشقی
دلتنگی
رفتن تو …
اما نمیدانم چرا تمام نمیشود ؟
عشق تو در من . . .